طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

شبانه

سلام وروجک موچولو فقط دلم می خواد ساعت این پست رو نگاه کنی ببینی ساعت چنده !!! امشب اصلا نمی زاری بخوابم اونقدر تکون می خوری که راستش کمی هم نگران شدم نمی دونم چرا ... بابایی ات کلی نازمون کرد که خوابمون ببره ولی نشد کمی هم گشنه بودم اومدم شروع کردم به درست کردن غذا گفتم شاید گشنه شدی اینجوری می کنی این وقت شبی اونم شوید پلو با ماهیچه !!!!!!!!!!!!!!!!! بعدش هم دوتایی با هم خوردیم فینگیلی من ... بعدم گفتم یه پست یادگاری از امشب بزارم برات هنوزم که هنوزه داری وول می خوری نمی دونم داری چه می کنی ولی بهت خوش بگذره عزیزم ... ...
27 مهر 1392

كودكم

عاقبت دريك شب ازشبهاي دور           كودك  من پا به دنيا مينهد آن زمان بر من خداي مهربان              نام  شور انگيز مادر مينهد ان زمان طفل قشنگم بي خيال               درميان بسترش خوابيده است بوي اوچون عطر پاك ياس ها              در مشام جان من پيچيده است   آن زمان ديگروجودم مو به مو           بسته با هستي ...
21 مهر 1392

یادی از روزهای 2 نفری و فیلم عروسی - 29 هفته و 2روز

سلام پسر کوچولی من  هدیه خوشگلم فرشته آرامش من که اومدی و همه چی با وجودت تغییر کرده امروز دل مامانت یه طوری شده خودمم نمی دونم چطوری اما انگار گرفته باشه نه از نوع غصه از نوع یادی از گذشته ها - دیروز خاله تهمینه اینا از شمال اومده بودن یه هويي گفت بریم البوم عروسی تو بیاریم ببینیم وقتی عکس هاي  خودمو باباحمیدتو دیدم دلم یه جوری شد حس کردم خیلی جوون بودم براي ٥ سال پیش بود كه باهم پيوند ازدواج بستيم سختي هاي زيادي سپري شد و هه اينا يه هو مثه فيلم اومد جلو چشمم رد شد اين وسط هی خاله تهمینه می گفت بابا اصلا تغییر نکردین ولی من یه حسی توم میگفت خیلی تعییرات زیادی کردیم شايدم بحث اصلا تغيير كردن نبود و يه حس كاتوره اي شديد...
18 مهر 1392

پیک نیک بهشت مادران با خاله های نی نی سایتی

خوب می خوام از خاطره خوب امروز با هات بگم که با چند تا از خاله های نی نی سایتی که مثل من توی دلشون نی نی دارن و تقریبا همه نی نی ها هم هفته هستیم و با هم قرار گذاشتیم بریم پیک نیک بهشت مادران تا هم از نزدیک با هم اشنا بشیم هم روزی رو خوش بگذرونیم دور هم ... یکی از خاله ها اومد دنبال من و چند تای دیگه و رفتیم هر کی خوراکی و نهار برداشته بود و مامان شیطونت هم امروز شرکت رو پیچوند و با خیلا تخت نرفت سرکار که بره خوش بگذرونه !!! خلاصه همه جمع شدیم که 8 نفر بودیم و رفتیم یه جای سایه پیدا کردیم و پهن کردیم نشستیم .جونم برات بگه که کلی خوردیم و خوش گذشت و خندیدیم و عکس گرفتیم ... اینم از یه روز خوب که به واسطه وجود تو من کلی دوست قلنبه جدید...
14 مهر 1392

خرید ساک حمل نی نی

سلام جوجو کوچولوی من و باباجونت بعد از تحقیق های فراوان و منصرف شدن از خرید کریر به خاطر شیب زیاد و عدم امنیتی که داره با همسری تصمیم گرفتیم که ساک حمل بگیریم برای طاها کوچولو تا راحت توش دراز بکشه و کمرش خم نشه فدات شم اینقدر دوست داشتنی و عزیزی که هر چی می خوایم برات بگیریم فکر می کنیم بهترین باشه و تو راحت باشی عزیزم این شد که این ساک حمل رو التبه بیشتر به پیشنهاد همسری برات خریدیم البته کمی شکار لحظه ها بود چون فکرشم نمی کردیم همچین چیزی پیدا کنیم  !!!! ولی خوب خوب از آب دراومد و چیز راحتی هم هست مبارکت باشه نخود کوچولوی من اینم عکسش برات میزارم تا بعدا ببینی چقدر کوچولو بودی توی چی جات میدادیم عزیزم : ...
10 مهر 1392

25 هفته

سلام بر عسل خوشمزه و شیرین من فرشته کوچولوی زندگی ما .. خدا ر وشکر همه چی خوبه وارد ٢٥ هفتگی میشیم عزیزم یه کمی بیشتر از نصف راه رو تموم کردیم به لطف خدا که هر روز و هر ساعت هم اگه شکرش کنم بازم کمه ..... می خوام یه عکس از خود خودت توی دلم بزرام برات بعدا ببینی چه قلنبه کرده بودی مادرتو عزیزم : ...
9 مهر 1392

بـبوسیـدش

بـبوسیـدش .. حتما ً قبـل ِ خواب ب ِ بـوسیـدش ! حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد .. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده .. حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه ! ببوسیـدش .. حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه .. گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! .. نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین ! ببـوسیـدش .. حتی اگه بـوی ِ عرق و خستگی میـده .. حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده ! ببوسیـدش .. وقتی زیرپیـرهنی سفیـد ِ حلقه ای پوشیـده و بـازوهای ِ سفیـدش رو با اون پیـچ ِ ماهیچه ای ِ مردونه ان...
1 مهر 1392

آغازي بر دوبارگي-سالگرد 6 امین ازدواج

آغازي بر دوبارگي بهار با هم بودن را  همراه داشتن موهبت كوچولو ولي بزرگي چون تو زيباتر و سبز تر مي كند باران رحمت خداوند آنچنان بر زندگيمان باريده است كه خوشا خيس شدن بي هيچ چتر بي هيچ ترس امسال 29 شهريور 6 امين سالگرد با هم بودن من و مهربان همسري فرا رسيد و اين سال آخرين سالي ست كه دونفري خواهد بود اگر خدا بخواهد سال ديگر كه فرا برسد يك فرشته كوچك خانواده ما رو سه نفري خواهر كرد و ديگر نه زن و شوهر كه مادر و پدر خواهيم شد. صبح جمعه با هم صبحونه خورديم و همسري مثل هميشه كلي با من كل كل كرد و اينكه امروز رو چطور بگذرونيم رو برنامه ريزي مي كرديم . بعدشم بعر ظهر برامون كيك بي بي مورد علاقه منو با يه شمع 6 خوشدددل خريد و كلي عكس...
30 شهريور 1392

ممنونم خدايا

    شک نکن درست در لحظه ی آخر، در اوج توکل و در نهایت تاریکی نوری نمایان می شود، معجزه ای رخ می دهد و چه زیبا خدا از راه می رسد...   خدايا بابت همه داده هايت صبرهايي كه به من دادي و روزهايي كه با من منتظر شدي تا اندوه هاي بي كران من پايان يابد از تو ممنونم هديه اي كه به من دادي تا خورشيد روشني شود را نگه دار باش خديا آراشم را تو پر دوام كن سلامتي عزيزانم را تو مستدام كن و خدت ار خداي من هرگز از من نگير كه بي تو سخت كوچك و ناتوانم ...
24 شهريور 1392