یادی از روزهای 2 نفری و فیلم عروسی - 29 هفته و 2روز
سلام پسر کوچولی من
هدیه خوشگلم فرشته آرامش من که اومدی و همه چی با وجودت تغییر کرده
امروز دل مامانت یه طوری شده خودمم نمی دونم چطوری اما انگار گرفته باشه نه از نوع غصه از نوع یادی از گذشته ها - دیروز خاله تهمینه اینا از شمال اومده بودن یه هويي گفت بریم البوم عروسی تو بیاریم ببینیم وقتی عکس هاي خودمو باباحمیدتو دیدم دلم یه جوری شد حس کردم خیلی جوون بودم براي ٥ سال پیش بود كه باهم پيوند ازدواج بستيم سختي هاي زيادي سپري شد و هه اينا يه هو مثه فيلم اومد جلو چشمم رد شد اين وسط هی خاله تهمینه می گفت بابا اصلا تغییر نکردین ولی من یه حسی توم میگفت خیلی تعییرات زیادی کردیم شايدم بحث اصلا تغيير كردن نبود و يه حس كاتوره اي شديد بود كه بهم حمله كرده بود ، وبعدم دلم خواست فیلم عروسیمونو بزارم بعدشم نمی دونم چی شد که من کلی گریه کردم مهربان همسری خیلی ناراحت شد مرتب از من پرسید اخه چی شده كه گريه مي كنم همه چی که خوبه !! کلی منو ناز کرد ولی حس منو نمی فهميد شاید یه حس کاملا زنانه و نازک بود ولی می دونم خیلی عمیق بودش فیلم عاشقانه عروسی و کنار حمید بودن اینکه الان با وجود تو پسر عزيزم اگه ١ لحظه نباشه منم میمیرم خیلی حس عجیبی بود ...
خدایا همه زن و شوهرها و نی نی ها رو حفظ بفرما