طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

شماره 2 مسافرت - سفر به همدان - 11هفته و 4 روز

سلام کوچولوی دوست داشتنی . دیگه باید بگم کمی تا مقادیری داری خودتو نشون میدی چون دل مامانی یه کمی برامده شده البته زیاد نه فقط حودم و بابا جونت فهمیدیم ... می خوام از یه مسافرت دوست داشتنی برات بگم که اولین مسافرت تو دلی تو با من بود من و تو خاله مونی 3 شنبه پیش رفتیم همدان پیش مامانی مرضیه و بابادی حسن ... خیلی خوشحال بودیم چون بعد از مدتها بود می رفتیم خونه شون خیلی خوش گذشت همه دوستت داشتند و مراقبت بودن .مامانی کلی برات چیر میر خریده بود اینقدر که دوستت داره نمی دونم بگم چقدرررر .... خلاصه کلی خوش گذشت و تو اونجا 11 هفته رو پشت سر گذاشتی عزیزم بعدم روز جمعه برگشتیم دلم برای بابای مهربونت خیلی تنگ شده بود قدر هزار برابر بیش...
26 مرداد 1392

20 هفته

سلام دردونه شيطون من وارد هفته 20 شدي ماماني اين روزها كشف كردم كه احتمالا تو يه كوپول شكمو هستي قربونت برم  چونكه تا چيزي مي خورم ساكتي بعدش فوري شروع مي كني به شلوغ كاري مي دونم از آب بازي و  خوراكي خوشت مياد كه هر دوتاش مثه باباجوني ت هست مي خواستم بهت از همين حالا بگم تو يه ني ني خيلي خوش شانسي چون باباجون خيلي مهربوني داري خيلي باباي خانواده دوستي داري خدا ايشالله برا من و تو حفظش كنه عزيزم باباي ات يك سوپ خوشمزه قلم ديشب برامون درست كرد الان توي شركت گرم كردم خوردم خيلي چسبيد گفتم يه يادي بكنم ازش كلي فداي بابا شدم توي دلم ...... باباحميد دوستت داريمممممممممممممممممم راسش الانم دلم براش تنگ شده دل...
16 مرداد 1392

اولين تكان خوردن - 18 هفته و 2 روز

      سلام ماهي كوچولو   تو تكان مي خوري من زنده ميشوم تو نفس مي كشي من هست ميشوم تو هستي من هستم بابا حميدت هست و خدا كه هميشه نگهدار و مراقب ما   عزيز توچولوي من ديشب همچين عين ماهي از اينور دلم ليز خوردي به اونور كه من دلم هري ريخت چقدر حس زيبايي بود براي همه منتظران و خاله هاي ني ني سايتي دعا كردم همه اونهايي كه منتظر اين هديه لذت بخش خدا هستند اي خدا اونهار ودرياب خلاصه من با اين لذت خوب خوابم برد البته صبح هم كه اومدم شركت نشستم بازم وول خوردي خيلي دوستت دارم ديگه خيلي بيشتر حس ميشي عزيزم راستي ديروز جمعه هم بابا حميد مهرب...
9 مرداد 1392

دلنوشته اي كوچك

سلام كوچولوي من ،‌ همدم من نارنج خوشبوي من ماماني يه كمي دلش گرفته بود راستش خواهر ندارم و مامان مرضيه هم راهش دوره و كسي دور و برم نيست كه خيلي بهم ابراز علاقه كنه و حتي تورو ناز كنه ( البته بابا حميد مهربونت هميشه و هميشه كنارمونه و مراقبمونه ) اما خوب ...... هر كي جاي خودش راستي چندتا خاله مهربون هم داري كه خيلي حالتو مي پرسن مثلا خاله تاميلا امروز اومد كلي نازت كرد و باهات حرف زد اصلا همين شد كه دلم گرفت فكر كردم ديدم هيچكي دور برمون نيست بهمون برسه من هميشه تنهام و شرايط فعلي هم خيلي غصه ناكه دور بودن و همونها حرف هاي تودلي كه خودت ميدوني و نمي خوام بنويسم چون خيلي غصه مي خورم . از خدا مي خوام مراقبمون باشه فرشت هكوچولو ...
1 مرداد 1392

17 هفته و 5 روز

بهانه قشنگ این روزهای من عزیز دردونه کوچک من این روزها خیلی منتظرم که شروع  کنی به تکون خوردن و مثه ماهی کوجولو توی دلم لیز بخوری ولی هنوز شروع نشده نمی دونم چرا !!! کمی نگران بودم که خاله های نی نی سایتی گفتن چیزی نیست و ممکنه که تا هفته ٢٠ طول بکشه پس من همچنان منتظر می مونم هر چی مربوط به تو باشه خیلی دوست داشتنیه حتی انتظارررر !!! ...
31 تير 1392