دلنوشته اي كوچك
سلام كوچولوي من ، همدم من
نارنج خوشبوي من ماماني يه كمي دلش گرفته بود راستش خواهر ندارم و مامان مرضيه هم راهش دوره و كسي دور و برم نيست كه خيلي بهم ابراز علاقه كنه و حتي تورو ناز كنه ( البته بابا حميد مهربونت هميشه و هميشه كنارمونه و مراقبمونه ) اما خوب ...... هر كي جاي خودش
راستي چندتا خاله مهربون هم داري كه خيلي حالتو مي پرسن مثلا خاله تاميلا امروز اومد كلي نازت كرد و باهات حرف زد اصلا همين شد كه دلم گرفت فكر كردم ديدم هيچكي دور برمون نيست بهمون برسه من هميشه تنهام و شرايط فعلي هم خيلي غصه ناكه دور بودن و همونها حرف هاي تودلي كه خودت ميدوني و نمي خوام بنويسم چون خيلي غصه مي خورم . از خدا مي خوام مراقبمون باشه فرشت هكوچولو اونه كه نبايد تنهامون بزاره ولي خوب گاهي آدم دلش ميگيره ديگه عزيزم ... كاش خداي مهربون دعاي منو براورده كنه ...
خوب ظاهر مامان ات خيلي مستقل ئه و اصلا پيدا نيست پشت اين ظاهر چه دل غمگين تنهايي هست .عيبي نداره اين نيز بگذرد ولي بهت قول ميدم اگه خدا كمك ام كنه هميشه آنچنان كنارت باشم كه هيچ وقت فكر نكني تنها هستي هيچ وقت ...