طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

فرزندم ، دعايت مي كنم

خدايم برايم فرزندي بساز ...  خداوندا ! به من فرزندي عطا فرما آنقدر قوي كه بر هراسش غلبه كند.  فرزندي كه شكست صادقانه را بپذيرد و به هنگام پيروزي فروتن باشد.  خداوندا در سختيها و فشارهاي زندگي فرزندم را حمايت فرما  به او كمك كن تا در برابر طوفانها بايستد.  خداوندا به من فرزندي عطا فرما كه دلي روشن و با صفا و هدفي والا داشته باشد. كسي كه چشم بر آينده بدوزد اما گذشته را فراموش نكند.  خداوندا شرايطي فراهم ساز كه فرزندم به عظمتهاي راستين پي ببرد و آگاهي و بينش داشته باشد. تنها در اين صورت است كه خواهم گفت : زندگي‌ام را تباه نكرده‌ام   ...
13 شهريور 1392

جوجو خوش خبري

سلام مسافر كوچولوي بهشتي   مي خوام يه كمي از خبرهاي توراهي خوش خبري كه تو فرشته جون برامون آوردي برات بگم از روزي كه اومدي و خانواده ما رو سه نفر كردي كلي خبرهاي خوش خبري  آوردي عزيزم كه بابت اش از خداي مهربون كه اينقدر هستي تو رو با بركت گره زده ممنونم اولا يه مسايلي بود يه خورده سايه كدري توي خانواده درست شده بود كه با حضورت روز به روز خورشيد روشني بيشتر درومد بعدشم خونه نارمكي بابارضا با كلي مشكلات يه هو خريدار پيدا كرد و داره حل ميشه كه براي ما خيلي خوبه ;) بعدشم خبرهاي خوب مهاجرتي دريافت كرديم  و بعد اون هم باباي مهربون و آينده نگرت كه هميشه فكرش بهتر كردن زندگي من و تو ئه يه&nbs...
6 شهريور 1392

اولين نگراني جدي مادرانه من - 22 هفته و 4 روز

اللهم خير حافظ و هم الرحمن الرحيم   اي جوجه طلايي من كه امروز منو كلي ترسوندي اخه ماماني هر روز ساعت 6 شروع مي كني شنا كردن منو بيدار مي كني كه خيلي حس دوست داشتنيه ولي امروز اصلا انگار نه انگار اخه يه كمي هم خوابمون مي يومد بابايي ات ديشب خوب نخوابيد گفتيم يه كمي دير بريم سركار ولي من كلي نگران بودم كه خبري از تو نيست پا شدم يه عالمه خرما و شيريني خوردم باز خبري نبود اي خدا چي شده بعدم همينجور اشكهام ميومد و تو رو به خداي مهربون مي سپردم هي دعا خوندم و گفتم بيدار شو ماماني تا اينگه باباي ات هم بيدار شد و حالتو پرسيد من هيچي بهش نگفتم اينحور وقتا خيلي هول مي كنه و نمي دونه چه كار كنه منم گفتم نگرانش نكنم بهتره حاضر شديم با...
3 شهريور 1392

سونوگرافی 4 بعدی - 19 هفتگی

    سلام پسرررررررررررر گلم عسل کوچولوی من شازده کوچولوی من امروز با باباحمید جونت رفتیم برای سونوگرافی سلامت جنین امروز معلوم میشد که تو جیگر من جنسیت ات  چی هست !! بعله علاوه بر اینکه خانوم دکتر فریبا خودکار همش از تو تعریف می کرد که خیلی نی نی خوبی هستی بعدم گفت که تو عزیز دلم شازده کوچولویی و پسری قند عسلی هستی عزیزمممممممممممم وقتی توی مانیتور می دیدمت همین جور گریه ام می گرفت بابایی ات هم ذوق از چشماش می بارید خلاصه خیلی روز خوبی بود تو عزیز دلم در نهایت سلامت بودی و همین جور هم وول می خوردی و برای من می رقصیدی فدات شم قد جنين : 24 CM وزن جنين : 299 GR قربونت برم توپولوي كوچولوي من ...
30 مرداد 1392

22 هفته - ماه كامل خوش خبري

امشب ماه كامل است و شادي دل من نيز هم .... گردالي است به قولي همان شب هايي كه من خيلي دوست دارم كه ساعتها پاي پنجره خيره به آسمان وماه تابان از ماه مهربون مي خوام كه صدامو به اونور آسمونها به گوش خداي بزرگ  برسونه و كلي حرفهاي تو دلي براش مي زنم و چه بسيار شبها كه همين ماه گردالي چه خبرهاي خوبي برام آوردهاز طرف همون خداي بخشنده بزرگ يكي از خبرهاي خوبش درست شب ماه كامل خبر وجود تو فرشته كوچولو توي دل من بود عزيزم يكي از بهترين خبرهاي عمر آدم و امشب هم شب خوبيست شبي كه من شكر خدا گويان از صميم قلب خوابيدم شبي كه بودن تو و حضور تو هديه الهي يه بار ديگه شادي آفرين شد .....      ...
30 مرداد 1392

شماره 2 مسافرت - سفر به همدان - 11هفته و 4 روز

سلام کوچولوی دوست داشتنی . دیگه باید بگم کمی تا مقادیری داری خودتو نشون میدی چون دل مامانی یه کمی برامده شده البته زیاد نه فقط حودم و بابا جونت فهمیدیم ... می خوام از یه مسافرت دوست داشتنی برات بگم که اولین مسافرت تو دلی تو با من بود من و تو خاله مونی 3 شنبه پیش رفتیم همدان پیش مامانی مرضیه و بابادی حسن ... خیلی خوشحال بودیم چون بعد از مدتها بود می رفتیم خونه شون خیلی خوش گذشت همه دوستت داشتند و مراقبت بودن .مامانی کلی برات چیر میر خریده بود اینقدر که دوستت داره نمی دونم بگم چقدرررر .... خلاصه کلی خوش گذشت و تو اونجا 11 هفته رو پشت سر گذاشتی عزیزم بعدم روز جمعه برگشتیم دلم برای بابای مهربونت خیلی تنگ شده بود قدر هزار برابر بیش...
26 مرداد 1392