طاها مرد مسلمان - ختنه - 2 ماه و 20 روزگی
سلام پسر کوچولوی معصوم و مظلوم من عزیزم امروز قرار بود که کار سختی انجام بدیم، خوب باید تورو می بردیم و ختنه می کردیم و می دونستم هرچه کوچولوتر باشی راحت تری .راستش حمید اصلا دوست نداشت بریم یعنی دلش نمی اومد ولی من اصرار کردم که بریم و زودتر راحت شی این بود که ساعت 1 بیمارستان لاله از دکتر صالح پور وقت گرفتیم و بردیمت .قبل تو یه یه نوزاد 20 روزه رو بردن و اوردن و اصلا گریه نکرد کمی خیالم راحت شد توی دلم غوغا بود اما به روی خدم نمی اوردم به خاطری که حمید استرس نگیره .چون توی اینجور مواقع بحرانی صبرش کمه من گاهی خیلی احساس تنهایی می کنم چون هم مجبورم خودمو دلداری بدم هم شرایط بحرانی رو تاب بیارم هم به اون دلداری بدم خیلی کارم سخت میشه و...