طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

اولین مسافرت شمال و بعد واکسن 4 ماهگی

توی این چند روزی که نبودم اتفاقها افتاد ، البته همش خیر و خوش بود الهی شکر و خدارو هزار سپاس اولا که چند روزی رفتیم شمال پیش خاله تهمینه  و توران و سام کوچولو .که خیلی خوش گذشت عزیز دلم اولین بار دریای آبی رو دید و کلی هوای خوب خورد بعد از شمال برگشتیم و واکسن ٤ ماهگی زدیم برای تو فرشته کوچک من .شب کمی تب کردی و داغ شدی همش چرخوندیمت و مراقب ات بودیم تا حالت خوب شه عزیزم   ...
29 فروردين 1393

نوروز 1393

سال نو مبارک سلام و درود  و آرزوی خوشی و برکت در سال جدید .ای خدای مهربان و بزرگ امسال را سال سلامتی ، برکت و خوشی برامون قرار ده ... خوب پسر عزیز تر جونم ای هدیه بی نظیر و پاک قدمت مبارکباد توی این سال جدید ای زیبایی هفت سین امسال دل من ، بابت بودنت هزاران بار شکر و شکر ...سال پیش وقتی آرزومند بودنت و داشتن ات بودم وقتی حاملگی ناموفق اولم رو می گذروندم و وقتی دلم پر از غصه نیامدن این برکت بزرگ بود منی دونستم تو دسته گل خوشبو امسال همراه و همدل لحظه هایم خواهی شد و این ایت مصلحت بزرگ خداوندی که کس از آن هرگز آگاه نیست . تعطبلات عید خود را چگونه گذزاندید : اول از همه بگیم که روز چهارشنبه یعنی 1 روز قبل عید نور...
7 فروردين 1393

3 ماه و 2 روز

سلام حبه کوچک شیرین این روزها به سرعت برق و باد سال ٩٢ را با خود می برد .امسال سال زیبایی بود ، سال حلول تو در من سال با تویی ، و از تو لبریز شدن و آنگاه تو را زادن و تو را داشتن .... همه این چیزهای خوب امسال اتفاق افتاد و من شاکرم ، شاکر آن قدرت بزرگ لا یزال. تو روز به روز بزرگتر میشی پسر گل من کم کم دیگه توی اون تخت کنار تختی جا نمی شی و باید فکر دیگری کرد برای خوابیدن شبهایت فرشته معصوم من ... امسال دعا می کنم برای همه چشم انتظارانی که آرزو دارند سال های نو خود را با فرشته ای در آغوش آغاز کنند برای همه اونایی که دوست دارند مادر باشند ..... شاید این دیگه اخرین پست های من باشه توی این روزهای پایانی سال . امسال عید رو قراره سال تحو...
26 اسفند 1392

عضو کوچک این خانه

این روزها بزرگ تر میشوی فرشته مهربان من این روزها صدای تو در خانه می پیچد ، صدای دست و پا زدن ها و بازی کردن ها و ذوق کردنها و بلند خندیدن هایت این روزها خانه غرق لطف است با تو و بوی خوش تو و تو عضو کئچک این خانه هستی .وقتی وسط هال می خوابی حس عجیبی دارم آن هنگام که می بینمت آرام گرفته ای زیر لب زمزمه می کنم خدایا برایم حفظش کن .... ...
18 اسفند 1392

شیرین کاری با بالش

سلام به روی ماهت بهشت من هر روز که می گذره و تو میلیمتر میلیمتر بزرگتر و باهوش تر میشی کارهای جدیدی می کنی که من با نگاه کردن به هر کدومشون یک دل سیر لذت می برم و اما بگم از این کار با نمک ات که یه دونه بالش داری هلالی شکل هستش که عاشق اونی دستاتو می کنی زیر دولبه بالش م هی می کشی بالا و بازی می کنی اولا فکر می کردن دشتت اون زیر گیر می کنه می آوردم برات بیرون و تو نق می زدی حالا فهیمدم می خوای دستت اون زیر بمونه که بازی کنی الهی فدات شم اینقدر خوشمزه ای ... تازه اینکه پستونک تو هی می دی بیرون بعد با لبه بالشه می دی میره توی دعنت دوباره وای اگه می تونستم اینجا ازت فیلم بزارم نمی دونی چه صحنه بی نظیریه عزیزم خلاصه یه وقت میشه 1 ساعت با این...
14 اسفند 1392

طاها مرد مسلمان - ختنه - 2 ماه و 20 روزگی

سلام پسر کوچولوی معصوم و مظلوم من عزیزم امروز قرار بود که کار سختی انجام بدیم، خوب باید تورو می بردیم و ختنه می کردیم و می دونستم هرچه کوچولوتر باشی راحت تری .راستش حمید اصلا دوست نداشت بریم یعنی دلش نمی اومد ولی من اصرار کردم که بریم و زودتر راحت شی این بود که ساعت 1 بیمارستان لاله از دکتر صالح پور وقت گرفتیم و بردیمت .قبل تو یه یه نوزاد 20 روزه رو بردن و اوردن و اصلا گریه نکرد کمی خیالم راحت شد توی دلم غوغا بود اما به روی خدم نمی اوردم به خاطری که حمید استرس نگیره .چون توی اینجور مواقع بحرانی صبرش کمه من گاهی خیلی احساس تنهایی می کنم چون هم مجبورم خودمو دلداری بدم هم شرایط بحرانی رو تاب بیارم هم به اون دلداری بدم خیلی کارم سخت میشه و...
14 اسفند 1392

هدیه خان دایی و زی زی

خوب عزیزم دایی جونت و زی زی جون خیلی دوستت دارند و این سری برات این چیزای خوشگل مشگل خریدن این لباس ها رولان هستند که مامانت عاشقشه این کفش هام خیلی نازن . دستشون درد نکنه .عکسشو می زارم که بزرگ شدی ببینی چه چیزای قشنگی داشتی یکی یه دونه من .   ...
14 اسفند 1392

خزیدهای عید بابا حمید برای طاها

بگم برات جون دلم که بابا حمیدت خیلی ذوق داشت برای عیدت خرید کنه و لباس بگیره ولی از اونجا که تو کوچولوی نحیف رو نمیشه بیرون برد قرار شد خودش بره میلاد نور تنهایی ببینه می تونه چیزی بخره . که این لباس ها و کلاه رو برات پسندیده بود .البته پیراهن و کلاه برات بزرگ هست بمونه برای بعدن هات . ...
14 اسفند 1392