طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

مدیکال طاها کوچولو

عزیز کوچولو بالاخره مدیکال استرالیا برات اومد و به پرونده وصل شدی مسافر نو رسیده ما ... رفتیم و برات تست مدیکال رو دادیم . شب هم شام رفتیم بیرون و شام خوردیم سه نفری ................... ...
12 ارديبهشت 1393

یک روز با سهی و ارتین

امروز روز خیلی خوب بود بعد از مدتها سهی عزیز که یکی از دوستای خیلی خوب من هست و مدتها بود هدیگه رو ندیده بودیم گفت که میاد پیشم .خیلی خوشحال شدم . اخرین باری که دیذه بودمش آرتین توی دلش بود و من هنوز خبری از طاها عشقم نبود و حالا هم طاها رو دارم هم ارتین کوچولو دیگه ماشالله ١ سالش تموم شده . سهی و ارتین اومدن و یه روز خوب رو کنار هم سپری کردیم با نی نی های ناز نازی . اینم عکس های کوچولو ها تا براشون یادگاری بمونه ...
2 ارديبهشت 1393

مادر که می شوی . . ..

مادر که می شوی . . .. مادر که می شوی تمام زندگیت می شود دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت به خیر شدن فرزندت .. مادر که می شوی بهترین هدیه برایت میشود سلام تی جسم و روح بچه ات .. مادر که می شوی بیشتر فکر می کنی به مادرت..مادربزرگت.. مادر مادربزرگت و اینکه آنها چه سختی ها کشیده اند و چه آرزوهایی داشته اند ... مادر که می شوی غم و اندوه و شادی ات هم رنگ دیگری میگیرد و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت .. مادر که می شوی کوه های تمام عالم بر سرت خراب میشود وقتی به اندازه نیش سوزنی در پای فرزندت میرود ... مادر که می شوی صبور میشوی و باحوصله انگار نه انگار که تا همین دیروز بی حوصله ترین آدم روی زمین بودی .. ...
31 فروردين 1393

پاسپورت طاها در راستای شنیدن خبرهای خوب مهاجرتی

و اما بالاخره پس از فراز  نشیب های فراوان  سه تایی رفتیم که برای پاسپورت طاها موشی درخواست بدیم . اخه دیگه فکر کنم کم کم عازم هستیممممممممممممم این هم نمونه عکس روی پاسپورت و اینم مهر کف پای پسرم فداش بشم الهی ...
29 فروردين 1393

27 اردیبهشت 93 - اولین غذا خوردن طاها

امروز برای چک اپ اتمام ٤ ماهگی رفتیم دکترو آقای دکتر بهت سرلاک برنجی داد .بابا حمید برات خرید و امدیم خونه و اولین غذا رو دادیم بهت وای چقدر خوشمزه بودی موقع خوردن سرلاک و خیلی هو دست داشتی نوش جونت عزیزم ابشالله همیشه چیزای خوشمزه بخوری و تپلی بشی ... ...
29 فروردين 1393

قربون موهای گره گره ات برم

الهی فدات شم معصوم بی نظیر من یعنی این صحنه رو که دیدم اشک چشام جمع شد و اونچنان چشبوندمت به خودم که تا حالا حلق همچی حسی تجربه نکرده نمی دونم چه حسی بود این حس - احساس نرم مادرانه ای که می داند چقدر کوچک و نحیف و ضغیف هستی که اگر من نباشم چه میشود تورا ... که .... و هزار چیز ناکفته که هنوز هم قلبم از احساسش مو بر میدارد .... پشت موهات گره خورده کوچولو کوچولو فکر کنم چون روی بالش زیاد وول می خوری باشه .. ...
29 فروردين 1393