طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

عضو کوچک این خانه

این روزها بزرگ تر میشوی فرشته مهربان من این روزها صدای تو در خانه می پیچد ، صدای دست و پا زدن ها و بازی کردن ها و ذوق کردنها و بلند خندیدن هایت این روزها خانه غرق لطف است با تو و بوی خوش تو و تو عضو کئچک این خانه هستی .وقتی وسط هال می خوابی حس عجیبی دارم آن هنگام که می بینمت آرام گرفته ای زیر لب زمزمه می کنم خدایا برایم حفظش کن .... ...
18 اسفند 1392

شیرین کاری با بالش

سلام به روی ماهت بهشت من هر روز که می گذره و تو میلیمتر میلیمتر بزرگتر و باهوش تر میشی کارهای جدیدی می کنی که من با نگاه کردن به هر کدومشون یک دل سیر لذت می برم و اما بگم از این کار با نمک ات که یه دونه بالش داری هلالی شکل هستش که عاشق اونی دستاتو می کنی زیر دولبه بالش م هی می کشی بالا و بازی می کنی اولا فکر می کردن دشتت اون زیر گیر می کنه می آوردم برات بیرون و تو نق می زدی حالا فهیمدم می خوای دستت اون زیر بمونه که بازی کنی الهی فدات شم اینقدر خوشمزه ای ... تازه اینکه پستونک تو هی می دی بیرون بعد با لبه بالشه می دی میره توی دعنت دوباره وای اگه می تونستم اینجا ازت فیلم بزارم نمی دونی چه صحنه بی نظیریه عزیزم خلاصه یه وقت میشه 1 ساعت با این...
14 اسفند 1392

طاها مرد مسلمان - ختنه - 2 ماه و 20 روزگی

سلام پسر کوچولوی معصوم و مظلوم من عزیزم امروز قرار بود که کار سختی انجام بدیم، خوب باید تورو می بردیم و ختنه می کردیم و می دونستم هرچه کوچولوتر باشی راحت تری .راستش حمید اصلا دوست نداشت بریم یعنی دلش نمی اومد ولی من اصرار کردم که بریم و زودتر راحت شی این بود که ساعت 1 بیمارستان لاله از دکتر صالح پور وقت گرفتیم و بردیمت .قبل تو یه یه نوزاد 20 روزه رو بردن و اوردن و اصلا گریه نکرد کمی خیالم راحت شد توی دلم غوغا بود اما به روی خدم نمی اوردم به خاطری که حمید استرس نگیره .چون توی اینجور مواقع بحرانی صبرش کمه من گاهی خیلی احساس تنهایی می کنم چون هم مجبورم خودمو دلداری بدم هم شرایط بحرانی رو تاب بیارم هم به اون دلداری بدم خیلی کارم سخت میشه و...
14 اسفند 1392

هدیه خان دایی و زی زی

خوب عزیزم دایی جونت و زی زی جون خیلی دوستت دارند و این سری برات این چیزای خوشگل مشگل خریدن این لباس ها رولان هستند که مامانت عاشقشه این کفش هام خیلی نازن . دستشون درد نکنه .عکسشو می زارم که بزرگ شدی ببینی چه چیزای قشنگی داشتی یکی یه دونه من .   ...
14 اسفند 1392

خزیدهای عید بابا حمید برای طاها

بگم برات جون دلم که بابا حمیدت خیلی ذوق داشت برای عیدت خرید کنه و لباس بگیره ولی از اونجا که تو کوچولوی نحیف رو نمیشه بیرون برد قرار شد خودش بره میلاد نور تنهایی ببینه می تونه چیزی بخره . که این لباس ها و کلاه رو برات پسندیده بود .البته پیراهن و کلاه برات بزرگ هست بمونه برای بعدن هات . ...
14 اسفند 1392

پیشی موچولو

عاشقتممممممممممممممممم عاشق این صحنه هه که شیر می خوری مالیده میشه به سیبیلات و دهنت عین که پیشی کوچولو ... ...
12 اسفند 1392