واکسن 2 ماهگی

هلوی خوشمزه من داری 2 ماهه میشی به سلامتی

 ولی یه کار سختی هست اونم واکسن هست من و باباحمیدت دل توی دلمون نیست که ببریم واکسن تو بزنیم خیلی کوچولویی مامانی و دلمون نمیاد برای همین می خوایم بریم همدان خونه مامانی اینا که همراه بابادی بریم برای واکسن.

روز 3 سه شنبه صبح عکس های اتلیه تو گرفتیم وای چقدر قشنگ شده بودن عزیزم خیلی دوستت دارم .بعد از گرفتن عکسها که برای مامانی جونت هم چاپ کرده بودیم رفتیم همدان . چقدر برات ذوق کردن خیلی عزیزی اگه بدونی چقدر دوستت دارن ....

بالاخره روز 5شنبه شد صبح رفتیم برای واکسن من اشکهام اومد دست خودم نبود ولی تو خیلی آقا بودی فدات شم مظلوم بودی خیلی کلی نازت کردم محکم چسبوندم به خودم . کاش من جای تو همه سختی ها ر ومی کشیدم کوچولوی من .بعدم اوردیم خونه و 4 تایی کلی مراقبت بودیم کمی تب کردی ولی خدارو شکر شب خوب بودی و فقط نق میزدی .

اینطوری شد که تو حسابی با میکروب ها جنگیدی و پیروز شدی قهرمان کوچولووووووو

طاها توی دستای بابا حمید داره میره واکسن بزنه

طاها بی حال و واکسن زده در دستان خان دایی موری