خداحافظ ایران خودرو - استعفا از کار - آبان ماه 93

هفته پیش همراه طاها و همسری رفتیم ایران خودرو برای انجام کارهای استعفا . با اومدن گرنت ویزا استرالیا  و همچنین بارداری مجدد دیگه باید از کار خداحافظی می کردم البته بگم من از اون زنهایی نبودم هیچ وقت که عشق کار کردن باشم از وقتی ازدواج کردم خونه رو ترجیح می دادم ولی خوب سابقه 10 ساله ایران خودرویی ام رو هم خیلی دوست داشتم و با کار کردن یه جورایی حس خوبی داشتم .

خلاصه امروز صبح رفتیم و طاها کوچولو توی ماشین با باباش منتظر موندن . این اواخر دیگه از سرکار رفتن خیلی خسته بودم ولی امروز انگار همه چی رنگ دیگه ای داشت ، هوای آلوده کارخونه بوی موز پخته  آبی پوشان ایران خودرو لیفتراک ها همه انگار برام قشنگ و جالب بودن خاصیت ادمی همینه هر چی رو می خوای از دست بدی برات عزیز میشه .... به هر حال باید جاهای مختلفی می رفتم و امضاهای تصفیه حساب جمع می کردم خیلی کار سختی بود واقعا توی اون کارخونه بزرگ با این شکم من هی اینور اونور بدو ام . از اونطرف هم نگران طاها بودم که  الان خسته میشه . خلاصه ساعتها کارم طول کشید و امضاها تموم نشد و چون طاها خسته شده بود برگشتم که بریم و برگشتنی براکه خستگی رو از دل پسرم دربیاریم بردیمش شهر بازی هایپر استار و هانی هم غذای خوشمزه ای خوردیم و اومدیم کرج .

امروز حس عجیبی داشتم .خداحافظی از کاری که حدودا 10 سال سابقه داشت یه جورایی دلگیر بود ....

اینم عکس طاهای کوچک در تعاونی ایران خودرو که از خستگی  خوابش برده بوده اخه طاها عاشق فروشگاهه . حمید برده بودش تعاونی که سرگرم بشه بچم قربونت برم فرشته من