نوروز 1393
سال نو مبارک
سلام و درود و آرزوی خوشی و برکت در سال جدید .ای خدای مهربان و بزرگ امسال را سال سلامتی ، برکت و خوشی برامون قرار ده ...
خوب پسر عزیز تر جونم ای هدیه بی نظیر و پاک قدمت مبارکباد توی این سال جدید ای زیبایی هفت سین امسال دل من ، بابت بودنت هزاران بار شکر و شکر ...سال پیش وقتی آرزومند بودنت و داشتن ات بودم وقتی حاملگی ناموفق اولم رو می گذروندم و وقتی دلم پر از غصه نیامدن این برکت بزرگ بود منی دونستم تو دسته گل خوشبو امسال همراه و همدل لحظه هایم خواهی شد و این ایت مصلحت بزرگ خداوندی که کس از آن هرگز آگاه نیست .
تعطبلات عید خود را چگونه گذزاندید :
اول از همه بگیم که روز چهارشنبه یعنی 1 روز قبل عید نوروز همراه باباحمید تصمیم گرفتیم که امسال تحویل یال رو خونه مامانی بابادی همدان همراه اونها باشیم و چقدرم اونها خوشحال بودند که تو اولین سالت رو در کنار اونا خواهی بود .صبح بیدار شدیم و وسایل رو جمع کردیم و منه مادر خانوم هم ساعت 6 صبح وقت ارایشگاه داشتم بماند که شبهای عید همیشه وضعیت همینه !!
بعدش حرکت کردیم و رفتیم به سمت همدان برای نهار رسیدیم .عصر چکاپ کاهانه شما بود که چون از اول همش همدان برده بودیمت دکتر بازم گفتیم ببریم پیش همون دکتر خودت . خوب عزیزم قدت شده 62 سانت لی دکتر گفت برای وزن حداقل نمره رو میگیی و شدی 5700 که خوب زیاد تپل نشدی اخه عزیز دلم نمی ونم چرا تازگیها برای شیر خوردنت خیلی اذیت می کنی و درست شیر نمی خوری و من کلی غصه می خورم بابت این موضوع همش به خودت می پیچی و وول می خوری و گاهی هم گریه می کنی ...
خلاصه اینکه بعد از دکتر تورو گذاشتیم پیش مامانی و من و همرسی رفتیم بیرون گردی خوب اخه توی تهران چون تنهاییم کسی نیست نگه دارتت از این فرصت ها پیش نمیاد ...
روز پنجشنبه صبح هم بردیمت حمام عید همراه مامانی و کلی حال کردی عصر هم هفت سین چیدیم و لباس خوشگلاتو پوشیدیم تا ساعت 8 سال تحویل بشه .لحشه خوبی بود کنار مامانی و بابادی و خان دایی جونت و زی زی مهربان .از خدا خواشتم همیشه جمعمونو سالم نگه داره و به تو سلامتی بده و همیشه پسر صالحی باشی ایشالله .
عیدی های خیلی خوبی هم گرفتی از همه که واقعا دستشون درد نکنه خیلی خیلی دوستت دارند ...
جمعه صبح رفتیم مزرعه خیار بابادی و خان دایی که خیلی با مزه بود تورو گذاشتیم توی بوته ها و عکس گرفتیم موچوله ...
بعدظهر جمعه راهی شدیم سمت خونه خان دایی جونت که اونجا هم کلی چیز خوشگل دوباره کادو گرفتی عزیزم دست زی زی جونت درد نکنه که من خودم عاشق اسباب بازی ها شده بودم چه برسه به خود تو !!!
تا روز 2 شنب هموندیم خونشون که خیلی خوش گذشت و راستی سنندج یک روزه هم رفتیم و ماجرایی داشتیم برای خریدن هاگیز ( پوشک) برای تو
روز 4شنبه هم به سمت تهران حرکت کردیم . خدایا شکرت که بهمون خوش گذشت .
شب که رسیدیم خونه برق ها رفت و مجبور شدیم بریم خونه عمه رخساره که اونجا هم البته همه اومدن و کلی خوش گدشت . عمه رخساره از فرانسه برات کادوی خوشگل اورده بود و عمو کوروش هم بهت عیدی خوبی داد عزیزم.
همه عکس ها رو هم می زارم اینجا که یادگاری بمونه .
این پلاک عیدی مامانی و بابادی با اسم خودت روش
اینم عیدی های خان دایی و زی زی مهریان - البته همراه یه گردنبند الله طلا
اینجا هم خونه خان دایی پای سفره هفت سین مشغول دیدن کادوهات هستی فدات شمممممممم
من و بابا حمیدم بهت هی سکه تمام اولین عیدی رو دادیم
اینم هدیه عمه رخساره